عباس کنار دجله


پس از عملیات خیبر درسال ۶۲ وشهادت حاج ابراهیم همت عباس کریمی دربهار ۶۳ فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسوالله شد
آشنایی من باایشان‌ ازگردان حبیب درقلاجه
بود چون گردان حبیب زیر مجموعه تیپ ۲ سلمان ( فرمانده عباس گریمی بود)
بعدازخیبر هنوز درگردان‌ بودم یک روز آمدم
ستاد کارداشتم ( عباس کریمی ) آمد جلو وگفت راستی ازکدام گردانی گفتم حبیب
بی‌مقدمه گفت برو وسایلت را بیار اینجا
پیش خودم باش گفتم چشم درمسیر ستاد تا ساختمان گردان فکر کردم ( من که درآبادان اول جنگ تجربیاتی درکنارشاهرخ وسیدمجتبی داشتم ودر عملیات والفجر ۴
شهدارا ازشیارها به کول میگشیدم وبهسختی می اوردم شاید عباس متوجه شده وفهمیده من تنها نیروی سپاهی هستم که رسما ازترابری ماشین تحویل گرفتم وبه کسی هم نمیدهم واین پشتکار وتمیز بودن ماشین چشمش راگرفته بود) مرا دعوت به همکاری کرده ومن هم درک متقابل عباس را از هجرت یک عده که باهمت اختلاف داشتن ودور عباس را خالی کردند لمس کرده بودم

پیش عباس آمدم وهمکاری بمن محول می‌کرد
درحدتوان انجام می‌دادم
از رفتن شناسایی در منطقه تا پشت فرمان ماشین وپیک ویژه اخبار سری تا پشت هم را
درحمام کیسه گشیدن ومحرم اسرار خانوادگی ( درحقیقت یک نوع مشاور)
خلاصه کنم قبل از آخرین سفر از تهران
به بهشت زهرا رفتیم کنار قبر شهید ارتشی اقارب پرست
یک ربع نشست ودرد دل کرد
آمدیم دوکوهه وعملیات بدر وروز ۲۳ اسفند۶۳ درجزیره جنوبی ساعت حدودا ۱۱صبح براثرترگش پشت سرش شهید شد
ازمجیدرمصان اجازه گرفتم خودم ببرمش تهران ازمعراج امدبیرون حاج شیخ حسین را دیدم گفت کجا گفتم عباس شهید شده میبرم تهران گفت من نمی توانم بیام جنازه را بزار زمین تا تشیع کنم ثواب ببرم این عکس پشت معراج الشهدای اهواز است
جنازه آوردم مسیر راه رفتم به خانم رصا دستواره گفتم من دارم عباس را میبرم تهران
شما به خانم عباس بعدا بگو
جنازه را آوردم پادگان دوکوهه دور میدان صبحگاه تشیع کردیم ( طواف دادم)
آوردم تهران از مسجد بازار تشیع واوردیم
پدرش گفت ببریم گاشان
من قصه حضور عباس دربهشت زهرا وکنار شهید اقارب پرست راگفتم
پدرش گفت پس بریم بهشت زهرا قطعه ۲۴
کنار شهید اقارب پرست دفنش کردیم
قاسم صادقی ملازم شهید عباس کریمی
۲۳ اسفند ۱۴۰۱

آبادان یادمان شهدای دشت دوالفقاری