شهید شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش شد و دوره ی مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند؛ سپس دوره ی هلی کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان دید و با درجه ی ستوان یاری فارغ التحصیل شد… نام و نام خانوادگی علی اکبر قربان شیرودی نام پدر  محمدعلی تاریخ ...

شهید شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش شد و دوره ی مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند؛ سپس دوره ی هلی کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان دید و با درجه ی ستوان یاری فارغ التحصیل شد…

نام و نام خانوادگی

علی اکبر قربان شیرودی

نام پدر

 محمدعلی

تاریخ تولد

۱۳۳۴/۰۱/۲۰

محل تولد

بالا شیرود، واقع در حومه تنکابن

وضعیت تاهل و تعداد فرزند

متاهل ، دو فرزند

نوع دیپلم و سال ورود به ارتش

دیپلم سال ۱۳۵۱

رسته تخصصی

خلبانی بالگرد کبرا

نیروی استخدام کننده

هوا نیروز

تاریخ شهادت

۱۳۶۰/۰۲/۰۸

محل شهادت

بازی دراز، سیه قره بلاغ دشت ذهاب (اطراف تنگه حاجیان)

درجه هنگام شهادت

ستوان یاری

مسئولیت هنگام شهادت

خلبانی بالگرد کبرا

مسئولیت های عمده حین خدمت

انجام عملیات های متعدد علیه نیروهای دشمن در منطقه غرب کشور

 

 

 

امیر سرافراز ارتش اسلامی، سر تیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی، در دی ماه ۱۳۳۴ درشیرود تنکابن به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی و دبیرستان را در تنکابن پشت سر گذاشت؛سپس به تهران رفت و پس از طی مراحل جذب در هوا نیروز و آموزش خلبانی، به اصفهان اعزام شد. شهید شیرودی در طول دوران قبل از انقلاب در زمینه های مذهبی فعالیت می کرد و علیه رژیم شاه فعالیت هایی را انجام می داد این شهید بزرگوار با سختی و مصائب بسیار تا سوم متوسطه در زادگاهش به تحصیل پرداخت؛سپس راهی تهران شد و همراه با کار، به تحصیل خود ادامه داد.

شهید شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش شد و دوره ی مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند؛ سپس دوره ی هلی کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان دید و با درجه ی ستوان یاری فارغ التحصیل شد…
وی پس ازسه سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با شهید کشوری و چند نفر دیگر آشنا شد؛به طوری که بیشترین اوقات را با آنان می گذراند و با اوج گرفتن جریانات انقلاب اسلامی شهید شیرودی از ارتشیانی بود که به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها او نیز خارج شد.
پس از خروج از پادگان، در صدد تشکیل گروهی چریکی برآمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام (ره) به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید. شهید شیرودی پس از جریانات پیروزی انقلاب با پیش مرگان کرد مسلمان همکاری کرد و سپس با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست. بر پایه ی این گزارش، زمانی که جنگ کردستان آغاز شد، شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند و او ساعتی از جنگ فاصله نگرفت و چنان جنگید که شهید دکتر چمران او را ستاره ی درخشان جنگ کردستان می نامید و شهید تیمسار فلاحی نیز او را منجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آربابا، بازی دراز، میمک و دشت ذهاب و پایگاه ابوذر معرفی می کرد. شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از چهل بار سانحه و بیش از سیصد مورد اصابت گلوله به هلی کوپترش، باز سرسختانه می جنگید و همیشه عاشق به تمام معنی بود. شهید علی اکبر شیرودی درنهایت به خلوصی که خواهانش بود، رسید و مورد دعوت حق قرار گرفت و در هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ در حالی که تانک های عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حرکت بودند. با هلی کوپتربه مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.

 

  

تیمسار فلاحی بعد از شهادت وی گفت: وقتی خبر شهادت شیرودی را به امام (ره) دادم. یک ربع به فکر فرو رفتند و حضرت امام (ره) در مورد همه ی شهدا می گفت خدا آنها را بیامرزد، ولی در مورد شیرودی گفت او آمرزیده است.
وی عاشق انقلاب و ولایت بود و همواره سعی می کرد پیوند مستحکم بین ارتش و روحانیت برقرارکند. و در این راستا از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کرد. شیرودی عاشق پرواز بود. او برای پیروزی و نبرد علیه دشمن، زمان را نمی شناخت و شبانه روز برای پیشبرد اهداف جنگی تلاش می کرد.
بیژن شیرودی از همرزمان شهید، درباره ی شهید شیرودی می گوید:خلبان شهید شیرودی، یک نظامی شجاع و دلیر و بی نظیربود و زمانی که رژیم بعثی عراق با نیروهای زرهی خود به ایران حمله کرد، شهید شیرودی با کمک همرزمان خود جلوی پیشروی عراقی ها را گرفت و با توجه به اوضاع نابسامان کشورمان در اوایل انقلاب نقش ممتاز و بی نظیر خلبان شیرودی درسرکوب متجاوزان و منافقین قابل توجه بوده. هر زمانی که ایشان در آسمان بود رزمندگان نیروی مضاعفی می گرفتند.
محمد علی میرزایی یکی دیگر از خلبانان هوانیروز و همرزم شهید شیرودی نیز می گوید: شیرودی همچون ستاره ی پر فروغ آسمان همواره برای رسیدن به اهداف عالیه خویش نورافشانی می کرد و در راه عشق و شهادت و پایمردی خستگی را نمی شناخت و تا پای جان می رفت و زمانی که در پایگاه هوایی کرمانشاه بودیم، مقام معظم رهبری مدظله العالی در نماز جماعت به ایشان اقتدا کرد و نماز خواند و مؤذن این نماز جماعت بنده بودم.
وی اظهار داشته است: شجاعت و دلیر مردی شیرودی دربین خلبانان هوانیروز مثال زدنی بود و برای رسیدن به هدف هیچ مانعی نمی توانست وی را از انجام مأموریت باز دارد. امیر سرافراز ارتش اسلام سرتیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی در بخشی از وصیت نامه ی خود می گوید:

«هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم. و در بازگشت هر چند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم. چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند بر گردم».

شیرودی در هشتم اردیبهشت سال ۶۰ پس از انجام مأموریت خود در منطقه ی بازی دراز و شکست سنگین دشمن به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد. پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای شیرود به خاک سپرده شد.
شهید علی اکبر شیرودی حماسه نامه ای است که باید بارها خواند؛ مردی که حماسه ای بی بدیل در تاریخ از خود به یادگار گذاشت.

 

 

 

شقایق بازی دراز
شهید شیرودی به روایت سرهنگ خلبان صفر پایخان
ساعت ۶ صبح روز هشتم اردیبهشت ماه مجدداً اعلام کردند که عراق دست به پاتک دیگری زده است و تلاش می کند تا ارتفاعات شهر سرپل ذهاب را تصرف کند. آماده پرواز بودیم. شیرودی به دنبال کمک خلبانی برای بالگرد خودش بود. کمک خلبانش شب گذشته مسمویت غذایی پیدا کرده بود و حال چندان خوبی نداشت. احمد رضا آرش را انتخاب کرد و به راه افتادند. من هم منتظر ماندم تا پس از بازگشت آن ها به همراه تیم دوم برای عملیات به منطقه بروم. دقایقی از پرواز شیرودی و تیم اول پرواز، نگذشته بود که بالگرد نجات با وضعیت بسیار بدی داخل پایگاه روی زمین نشست. چند نفر از دوستان اطراف بالگرد را گرفتند لحظاتی بعد صدای آه و ناله و شیون و زاری شان بلند شد. وضعیت غیرعادی بوجود آمده بود و من هنوز نمی دانستم چه اتفاقی افتاده. داخل کابین بالگرد نشسته بودم و آماده ی پرواز بودم ازآن جایی که موتور بالگردم روشن بود، نمی توانستم پیاده شوم. تنها کاری که می توانستم انجام بدهم این بود که از یکی از دوستان بپرسم چه خبر شده است. ناراحت و پر بغض جواب داد: شیرودی برنگشته. یکی از بالگردهای کبری را زدند. معطلی جایز نبود. سریع تیم آتش را تکمیل کردم و به اتفاق دو فروند بالگرد ۲۱۴ به محل سانحه رفتیم. بالگرد کبرای شیرودی روی زمین افتاده بود. کابین جلو از بدنه اش جدا شده و چند متری دورتر دیده می شود. از احمد رضا آرش هم خبری نبود. شیرودی داخل کابین شکسته گیر کرده بود. با ریختن آتش به سوی نیروهای عراقی، محلی را برای فرود بالگرد نجات آماده کردیم. گویا عراقی ها فهمیده بودند چه کسی را مورد هدف قرار داده اند. از پیام هایی که برای یکدیگر می فرستادند و کلمه رمز شیر که هر بار آن را تکرار می کردند، می شد فهمید که بالگرد که مورد هدف آن ها قرار گرفت در نگاه و نظر آن ها چه قدراهمیت دارد. در دور دوم آتش به روی عراقی ها، بچه ها از طریق رادیو به ما خبر دادند که آرش را پیدا کرده اند، اما پاهایش به شدت صدمه دیده است و خونریزی به حدی زیاد بود که او را سریع به یکی از بیمارستان های تهران انتقال دادند، اما به نظر می رسید که شیرودی در همان لحظات اول به شهادت رسیده بود. تیم نجات تنها کاری که می توانست انجام دهد این بود که پیکرش را از داخل کابین شکسته و مچاله شده ی بالگرد بیاورد
شهادت شیرودی باعث ایجاد وقفه در کار ما شد. از یک طرف خلبان ها و از طرف دیگر فنی های هوانیروز عاشورایی به پا کرده بودند. کسی دل و دماغ پرواز و کار نداشت. احساسات شدیداً روی ذهنمان سوار شده بود و اجازه ی اندیشیدن به کسی نمی داد. در آن ساعات از هر کسی درخواست می کردند که به سر کارش برگردد، امتناع می کرد. کار به جای خطرناکی کشیده شده بود و تردیدی نبود که عراقی ها از این فرصت برای فرود آوردن ضربات سخت و جبران ناپذیر نهایت استفاده را می کردند. در حالی که نیروها در غم از دست دادن شیرودی در محلی اجتماع کرده بودند، نمی دانم چه کسی بود که میان جمعیت فریاد کشید. مگر همین شیرودی نبود که می گفت:برای من مملکتم و اسلام از هر چیز دیگر مهم تر است، پس چرا ایستاده اید؟چرا راهش را ادامه نمی دهید؟
پس از این هشدار بود که خلبان های هوانیروز و کارکنان بخش های دیگر به خودشان آمدند و بر آن شدند تا دست روی دست نگذارند و کار را تمام شده نبینند
احمد پیشگاه هادیان، به دلیل آن که شیرودی رفاقت و صمیمت بیشتری داشت و رابطه ی دوستی بین او و شیرودی تنگ تر عاطفی تر از ارتباط سایرین با شیرودی به نظر می رسید، محزون تر و متأثر از دیگران بود و نمی توانست از دست دادن شیرودی را تحمل کند. کاملاً روحیه اش را باخته بود. سایر دوستان و همکاران هر چه تلاش کردند تا او آرامش خودش را حفظ کند، موفق نشدند. دست آخر کلت کمری اش را بیرون کشید و آن را روی شقیقه اش گذاشت و تهدید کرد اگر رهایش نکنند، شلیک خواهد کرد. در این حال و هوا که همگی دچار شکست روحی شده بودیم، یکی از فرماندهان که در محل حاضر بود فریاد زد:سرپل ذهاب دارد سقوط می کند و اگر این اتفاق بیفتد شما هوانیروزی ها مقصر هستید
این حرف آرامش نسبی به وجود آمده را به هم ریخت. چند نفری هم با فرمانده دست به یقه شدند که چرا این حرف را می زنید. یکی از بچه ها فریاد کشید:روز اول که سر پل در حال سقوط بود کجا بودید؟مگر همین سهیلیان و شیرودی پادگان را نجات نداند؟ مگرهمین هوانیروزها نبودند که تک و تنها جلوی عراقی ها ایستادند؟
بعد به جسد شیرودی اشاره کرد و ادامه داد:سند کار هوانیروز این جا خوابیده. اگر هوانیروز نبود حالا این ارتفاعات پس گرفته نمی شد. اگر می توانید خودتان بروید مواظب باشید تا دوباره دست عراقی ها نیافتد
در همین گیر و دار ناگهان آقایان خلخالی و کروبی به محل حادثه آمدند. وقتی برایشان تعریف کردیم که برخی ها چطور ما را متهم به کم کاری و شکست احتمالی کرده اند، رو به آن هایی که در محل حاضر بودند کرده و گفتند:هر کس این حرف ها را زده بی خود کرده. هوانیروز چنین خلبانی را از دست داده است{همین بیانگر رشادت و جسارت و کارکرد آن هاست}. 
بعد آن دو روحانی همه ی بچه ها را به آرامش دعوت کردند و خواستند تا به مأموریت های محوله مان بپردازیم. خوشبختانه از پایگاه کرمانشاه هم تعدادی خلبان تازه نفس اعزام کرده بودند که همین کار بسیاری از مشکلات روحی موجود در پادگان ما را حل کرد. آمدن دوستان تازه نفس قدری ما را از زیر فشارهای روحی بیرون آورد و با چند بار حمله به نیروهای عراقی، توانستیم آن ها را عقب رانده و انتقام شهدای عملیات های پیشین به خصوص شهیدان کشوری و شیرودی را از آن ها بگیریم و با تثبیت مواضع خود در مناطق مرزی مذکور تا آخرین روز جنگ، دیگر عراق توانایی انجام عملیات در آن مناطق را پیدا نکرد.

 

 

خاطرات و نوشته ها

IMAGE

 خاطرات برادر حجت عالی  هوالشاهد برادری.... بعد از سی...


ادامه مطلب ...

IMAGE

عباس کنار دجله پس از عملیات خیبر درسال ۶۲ وشهادت حاج...


ادامه مطلب ...

IMAGE

  روز سوم عملیات والفجر ۸ بود که داخل خاک عراق شده...


ادامه مطلب ...

IMAGE

 گردان اعزامي بسيج مريوان سال 1359   شهید سید یوسف کابلی...


ادامه مطلب ...

IMAGE

گرچه کربلای 4 به ظاهر عملیاتی ناموفق بود اما مطلعی بود...


ادامه مطلب ...

برنامه-هئیت ((((با عرض تقدير و تشكر از زحمات بي شائبه و خدمات ارزنده  دوستان بزرگوار آقایان حمید علوی ،حسین اختراعی ،اسماعیل فتخانی ، ابراهیم ملک لو  چه مادي و معنوي  در یاری رساندن ادامه سایت ،آرزوي موفقيت براي اين بزرگواران را از درگاه ايزد منان خواستارم.))) )            
JSN Mico is designed by JoomlaShine.com