شهید عبدالله اسکندری می‌گفت:«والله قسم اگر ببینم روزی اسلام در خطر باشد حتی اگر در دورترین نقطه دنیا هم باشد بنده خود را به آنجا می رسانم و بازنمی گردم و انقدر می جنگم تا شهادت را در آغوش بگیرم

 ،پانزدهمین روز از اولین ماه بهار سال 1337 پا به این دنیای خاکی گذاشته و سال 1358 بود که با عقیده ای راسخ و محکم لباس خدمت سبز سپاه را بر تن کرده و پاسدار انقلاب و مهین اسلامی شده بود

به زیارت شهدای گمنام شهرستان کوار که می روی ، سنگ قبری نمادین توجه تو را جلب می کند. این سنگ بنا یادبود سرداریست که شهر ما مدیون تلاش ها و مجاهدت های او در عرصه های گوناگون نظامی و فرهنگی است و یگان رزمی مهندسی امام هادی ع شهرمان شاهدی برای این مدعا..

او بانی حرم شهدای گمنام شهر ماست و اولین و یگانه سردار بی سر استانمان در وادی دفاع از حریم حضرت زینب س…با هم زندگی نامه ی این سردار آسمانی را مرور می کنیم:

ازدواج

اول خردادماه سال 1360 با دخترخاله خود «اعظم سالاری» ازدواج کرد

حضور در دفاع مقدس و همراهی حاج احمد

جنگ تحمیلی بود و او نیز مانند جوان های ایثارگر و مدافع وطن 84 ماه در جبهه های حق علیه باطل به دفاع از سرزمین و مردم ایران اسلامی پرداخت و در عملیات های مختلفی شرکت کرده بود. اولین حضور وی در جبهه سوسنگرد بود. شهید اسکندری از یاران و همرزمان سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود و در مدت حضور در جبهه ها تک تیرانداز، تیربارچی، نیروی اطلاعات شناسایی و… بود. با توجه به توانمندی و مسئولیت پذیری‌اش، مسئولیت‌های بسیاری در این دوران بر عهده‌اش بود، از فرماندهی گردان و دسته های مختلف گرفته تا معاونت تیپ 64 امام هادی(ع) و مثل یک سرباز از وطن خود دفاع و ترکش های بسیاری بر بدنش جا خوش کرده و مفتخر به جانبازی 25 درصدی شده بود.

مسئولیت‌های شهید در دوران دفاع مقدس

عملیات خیبر فرمانده سپاه لار بودند. در عملیات بدر جانشین فرمانده گردان، در والفجر 8 جانشین رئیس ستاد تیپ الهادی بودند و در عملیات‌های کربلای 1، 3، 4، 5 و 8 رئیس ستاد تیپ الهادی بود. شهید در عملیات والفجر 10 جانشین تیپ مهندسی و در عملیات بیت‌المقدس4 فرماندهی تیپ مهندسی را بر عهده داشتند. از دیگر مسئولیت‌های ایشان، فرماندهی مهندسی رزمی 46 امام هادی (ع)، فرماندهی تیپ 46 امام هادی(ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ 42 قدر و فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت بود.»

پس از جنگ

به همراه خانواده اش 4 سال در اهواز زندگی می کرد و دو سال بعد از تصویب قطعنامه به شهر خود یعنی شیراز برگشت. پس از دوران دفاع مقدس مسئولیت های مختلفی در تهران و سبزوار داشت؛ مدت یک سال جانشین تیپ 47 سلمان و سه سال فرمانده تیپ 42 قدر اراک بود و سپس به شیراز بازگشت و 4 سال و چندماه رئیس بنیاد شهید امور ایثارگران استان فارس شد. علاوه بر آن مسئولیت های مختلفی طی مدت های مختلف در استان و خارج از استان بر عهده داشت. سردار «عبدالله اسکندری» اواخر سال 1392 پس از سال ها خدمت به میهن اسلامی بازنشسته شد، اما او همچنان به فکر دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) بود.

 

فعالیت‌های جهادی و سازندگی

در عرصه‌های سازندگی هم فعالیت داشت که در احداث سد کرخه احداث جاده نیریز در استان فارس، طرح توسعه نیشکر، اجرای طرح‌های سد و بسیاری دیگر از فعالیت‌های جهادی سهیم بود.

سربلندی در آزمایشی دیگر

سال 92 و 93 هنوز در بین مردم، خبری از مدافع حرم و دفاع از حریم عقیله بنی هاشم(ع) نبود، چه بسا پاسداران و غیورمردان ایران اسلامی همیشه بیدار و آگاه بودند و به خوبی از وقایع و اتفاقات کشور سوریه و عراق که به دست دشمن قسم خورده اسلام یعنی داعش رخ می داد، مطلع بودند. سردار اسکندری نیز به خوبی این وقایع را دنبال می کرد و تاب نشستن نداشت و حدود 2 و ماه و نیم پس از بازنشستگی، راهی دیار شام و دفاع از حریم عقیله بنی هاشم(ع) شد. 

«اعظم سالاری» همسر سردار شهید مدافع حرم «عبدالله اسکندری» در خصوص همسرش می‌گوید که 32 سال با همسرم زندگی کردیم و همواره او و تصمیماتش را قبول داشتم و پا به پایش هر شهری که برای ماموریت می رفت همراه بودم، چراکه به خوبی و تمام و کمال ایشان را قبول داشتم و هیچ گاه با تصمیم های ایشان مخالفتی نداشتم. به شهرهای مختلف که برای ماموریت می رفت، همراهشان برای زندگی می رفتم و مخالفتی نداشتم و هیچ گاه مانع فعالیت ها و تصمیم های همسرم نبود. حتی خیلی خوشحال بودم که می توانم در کنار ایشان باشم، با اینکه طی سال های خدمتشان خانه به دوش بودیم اما هیچ وقت ابراز نارضایتی نمی کردم و رضایت قلبی داشتم. دوست داشتم همیشه یار و یاور همسرم باشم و هیچ گاه مانع فعالیت هایشان که مقدس هم بود نبودم و در یک کلام من دربست ایشان را قبول داشتم.

 

ماجرای حضور شهید در سوریه

همسر سردار شهید اسکندری که از ازدواج با ایشان دو دختر و یک پسر دارند، سوریه رفتن همسرش را اینچنین تعریف می کند و می گوید قبل از اینکه به سوریه برود از اتفاقات آنجا کاملا آگاه بود و درباره مسائل و اتفاقاتی که در این کشور می افتد برای من و بچه ها تعریف می کرد و با آگاهی کامل تصمیم به رفتن گرفت. روزی که تصمیم نهایی را گرفته بود من و بچه ها را دور هم جمع کرد و به دلیل روحیه بچه ها گفت می خواهم برای سفر کاری به لبنان بروم، اما من را از هیچ تصمیم خود بی خبر نمی گذاشت و به من گفت می خواهد به سوریه برود. از آنجا که می دانستم هر تصمیمی که ایشان می گیرد رضای خداوند و قرب الهی در آن وجود دارد، هیچ مخالفتی نکردم. 

سالاری در ادامه تعریف می کند همسرم قبل از رفتن به سوریه همه کارهایش را انجام داده بود و از آن جایی که در زمان دفاع مقدس اکثر اوقات در جبهه ها بود، آمادگی کامل برای  این سفر داشت. چندسالی که در بنیاد شهید خدمت می کرد به شدت متحول شده بود و انس و الفتی خاص با خانواده شهدا داشت و رزق معنوی خانواده شهدا نصیب همسرم شد، چون خانواده های شهدا همیشه دعاگوی ایشان بودند. همسرم مراسم اعتکاف را خیلی دوست داشت و حدود 9 سال، هر سال در این مراسم شرکت کرده بود. قبل از رفتن مرتب می گفت ای کاش بتوانم در مراسم اعتکاف امسال هم شرکت کنم و بعد راهی سفر شوم. 20 روز قبل از رفتنش من ساک ایشان را آماده کرده بودم اما خداوند توفیق داد و مراسم اعتکاف آن سال را شرکت کرد و یک روز بعد از آن راهی سوریه شد.

کاش مثل امام حسین شهید شویم

همسر این شهید مدافع حرم می گوید همسرم یک هفته بعد از رفتن به سوریه در شهر «مورک» سوریه توسط داعشی ها به شهادت رسید. بعد از شهادت همسرم یکی از همکارانش به منزلمان آمد و خاطره ای را نقل کرد. همکار همسرم تعریف می کرد به آقای اسکندری گفتم می خواهم بروم کربلا ای کاش شما هم می آمدید که ایشان سرشان را پایین انداخت و آه کشید و گفت ای کاش مثل امام حسین(ع) شهید شویم و مثل امام حسین(ع) سر  از بدنمان جدا شود. به ایشان گفتم اگر شما شهید شوید همه شما را می شناسند اما اگر من شهید شوم کسی من را نمی شناسد پس باید کارت شناسایی همراه داشتم باشم. به  نظرم همان موقع حضرت زینب(س) دعای ایشان را قبول کرده بود و همانطور که خواستند شهید شدند.

 

سالاری در ادامه تعریف می کند همسرش دو هفته قبل از رفتن به سوریه در جمع همکارانش روایت گری عملیات های دوران دفاع مقدس داشته و حدود دو ساعتی برای آنها روایت گری کرده است. سالاری می گوید که همسرش در پایان،صحبت های خود را به اتفاقات سوریه وصل می کند و با چشمانی  اشک بار گفته بوده والله قسم اگر ببینم روزی اسلام در خطر باشد حتی اگر در دورترین نقطه دنیا هم باشد بنده خود را به آنجا می رسانم و بازنمی گردم و انقدر می جنگم تا شهادت را در آغوش بگیرم.

سردار بی سر

همسر شهید اسکندری نحوه شهادت همسرش را اینچنین بازگو می کند که ایشان فرماندهی یک منطقه عملیاتی را به عهده داشته اند که به محاصره می افتند و در کنار نیروهای سوری تا آخرین لحظه مقاومت کرده بودند که سرانجام به شهادت می رسند. ایشان روی تپه ای به شهادت رسیده بودند که به گفته همرزمانش امکان دسترسی و برگرداندن ایشان غیرممکن بوده و نیروها مجبور به عقب نشینی شده بودند. داعشی ها هنگامی که به بالای پیکر ایشان رسیده بودند یک دفترچه با خط فارسی از جیبشان پیدا کرده و سر را از پیکر جدا کرده بودند و فردای آن روز فیلم و عکس های آن را در فضای مجازی پخش کرده بودند و این را امتیاز بزرگی برای خود می دانستند.

 

شهادتی همچون وهب

اعظم سالاری از روزی می گوید که خبر شهادت همسرش را به او داده بودند و تعریف می کند بعد از شهادت همسرم از طرف سپاه به منزلمان آمدند و خبر را دادند. من همانجا به یاد فیلم مختارنامه و صحنه شهادت وهب و کاری که مادر وهب با سر فرزندش کرد، افتادم و فقط از خداوند و حضرت زینب(س) طلب صبر کردم. خداوند یک آرامشی به بنده دادند که قابل وصف نیست و توانستم خودم و بچه ها را آرام کنم و این آرامش همه را متعجب کرده بود. تا قبل از این همسرم هر ماموریتی می رفت به شدت نگران می شدم و انقدر تماس می گرفتم که ایشان می گفت حاج خانم چرا انقدر نگران هستی؟

کمک به تروریست‌ها؟ هرگز ...

همسر شهید اسکندری خاطره ای را نقل می کند و می گوید دو هفته بعد از شهادت همسرم یکی از همکارانش با بنده تماس گرفت و گفت تعدادی از مسئولین کشور برای سفری کاری قصد دارند به ترکیه بروند و قرار است در کنار آن به مسئله تبادل پیکر همسر شما با اسرای داعشی نیز بپردازند. وقتی بچه ها از این ماجرا باخبر شدند، بین خودشان صحبت کردند و گفتند به همکار پدر بگویید ما حاضر نیستیم حتی یک ریال از پول بیت المال برای انتقال پیکر پدرمان به این گروه خبیث و تروریستی داده شود، پدر برای به درک واصل شدن آنها رفته بود و هر گونه کمک مالی و جانی به آنها شریک شدن در جنایت آنها است.

سالاری در ادامه می گوید به لطف خداوند همان سال 93 موفق به دیدار با حضرت آقا شدم و بعد از صحبت با ایشان در انتها، خدمت ایشان جمله بچه ها در خصوص بازگشت پیکر پدرشان را عرض کردم و گفتم اگر خدا بخواهد پیکر برمی گردد و اگر مصلحت باشد برای همیشه مهمان حضرت زینب(س) می مانند. اما کسی که سفرکرده ای دارد همیشه به نوعی چشم انتظاری دارد، ولی ما همیشه می گفتیم اگر  خدا بخواهد و این امر را به خدا محول کرده بودیم که اگر شهید دوست داشته باشد برمی گردد، ما هم راضی به رضای خدا بوده و هستیم و هیچ گاه ابراز نارضایتی از بازنگشتن پیکرشان نکردیم و معتقد بودیم  اگر دوست داشته باشند خدا پیکرشان را برمی گرداند.

هدیه امام حسین

همسر شهید مدافع وطن سردار «عبدالله اسکندری» از لحظه ای  می گوید که خبر پیدا شدن پیکر همسرشان را به  او دادند و گفت که این خبر را خیلی غیرمنتظره به ما دادند و تا قبل از آن بی خبر بودیم. وقتی خبر را شنیدم گفتم این هدیه  امام حسین(ع) در ماه محرم به ما است و شهید از بندگان خاص خدا بوده و دوستشان داشته که این موقع پیدا شده اند. 

سالاری معتقد است پیدا شدن پیکر همسرشان در این ایام عزای سرور و سالار شهیدان، می تواند الگویی برای جوان ها باشد و به آنها انسان زندگی کردن و آزادمردی امام حسین(ع) را گوش زد می کند و شهید اسکندری و شهدای دیگر می توانند الگوی جوان ها باشند.

سردار شهید مدافع حرم«عبدالله اسکندری» در اول خردادماه سال 1393 در دفاع از حریم عقیله بنی هاشم(ع) به دست نیروهای داعش به شهادت رسید و سر وی توسط یکی از فرماندهان این گروه تروریستی از بدن جدا شد و پیکرش در سرزمین شام به امانت مانده بود. پیکر این شهید والامقام پس از سال ها و توسط گروه های تفحص پیدا و توسط آزمایش DNA شناسایی شد و روز پنج شنبه به سومین حرم اهل بیت(ع) منتقل خواهد شد و در روز عاشورا401 در شیراز به خاک سپرده شد

وصیت نامه شهید عبدالله اسکندری

به نام خدا
روز سیزدهم ماه رجب در سال ۱۳۸۴ روز تولد حضرت امیر علیه السلام خداوند توفیق داد که برای اولین بار اعتکاف نصیبم شد این سه روز می شود انسان خود را محاسبه اعمال نماید قبل اینکه محاسبه اعمالمان بکنند بعد از این سه روز باید تحول درون انسان ایجاد شود اگر نشود مثل بنده گناهکار باید امید به خدا داشت نباید نا امید شد ایام البیض یعنی سفیدی خورشیدی -نور رجب یعنی ریزش گناهان .

خدایا یک تحولی در ما ایجاد کن، خدایا نامه اعمال ما را سفید کن، خدایا گناهان را نزد ما زشت قرار بده، خدایا اعمال نیک را نزد ما شیرین قرار بده، خدایا گناهان را نزد ما دور کن، خدایا عبادت را نزد ما نزدیک کن، خدایا پدران ما همسایگان ما دوستان ما نزدیکان ما رفتند ما بیدار نشدیم، خدایا ما را بیدار کن، خدایا ما را از خواب غفلت هوشیار و بیدار کن

همین امروز جنازه حاج قربانعلی را دفن کردیم ولی بیدار نشدیم هنوز غافل هستیم هنوز قلب ما پاک نشده است ، هنوز غفلت وجودم را فرا گرفته هنوز ارتباط وصل نشده خدایا گناهان برتنم سنگینی می کند خدایا تنم سنگین شده ، خدایا قلبم کدر شده، خدایا قلبم را صیقل کن ، خدایا قلبم را از سیاهی آ ن پاک کن، خدایا چرا غافل هستم، خدایا چرا خواب رفتم، خدایا چرا ظلمات تنم و قلبم را گرفته، خدایا چرا نور تو ولایت تو محبت تو در وجودم کم رنگ شده، خدایا نور خودت ولایت خودت محبت خودت خوبیهای خودت، تو را به تمامی خوبان عالم قسم می دهم در وجود من گناهکار در قلب من غافل رسوخ ده.

خدایا مگر خود نگفتی ناامید مباش ، مگر خود نگفتی امیدوار باش ، مگر خود نگفتی اگر توبه شکستی باز هم بیا ، مگر خود نگفتی مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم ، ما آمدیم اما چگونه آمدیم با کوله بار گناه با کوله بار کبر با کوله بار تکبر با کوله بار مستی دنیا با کوله بار نفس سرکش ، نفسی که از دست خودم در رفته و دیگر نمی توانم آن را هدایت و کنترل کنم.

خدایا کمکم کن خدایا دستم را بگیر خدایا هدایتم کن خدایا به راه راست و صراط مستقیم خود ما را راهنمایی کن خدایا پشیمانم، خدایا دستم از همه جا قطع شده خدایا فقط فقط تو را دارم ، خدایا فقط فقط امیدم به توست ، خدایا اگر امیدم به تو نباشد پس به کی امید ببندم.

خدایا این امید به تو است که زنده هستم و گرنه باید از روی فکر دق میکردم و دیگر زنده نبودم ولی همه به همه به امید تو می آیم و به امید بخشش تو زنده می مانم و به امید تو روز را شب وشب را روز می گذرانم ، خدایا قلوب مرا پاک کن خدایا قلوب ما را روف و مهربان کن خدایا تمامی زشتیها را در وجودمن دفن کن خدایا تمامی خوبی ها را در وجودم زیاد کن.

الهی و ربی من لی غیرک

خدایا زمانی که من را در قبر می گذارند کی به فریاد من می رسد همه می روند همه اقوام ، دوستان ، همسایگان تلاش می کنند بلکه زودتر روی قبر من خاک بریزند و بروند.

عجله می کند برای رفتن و من را تنها می گذارند من هستم با اعمال زشت خودم من هستم با آن قبر تاریک و تنگ و نمسار من هستم با بدیهایی که در این دنیا انجام دادم من هستم با اعمال بدم من هستم با آن همه گرفتاری من هستم با آن همه دوست داشتنی دنیا خدایا تنم در عالم خاکی می رود و روحم را در عالم برزخی می رود خدایا این دنیا عین آن خوابی بود که من بیدار نشدم من غافل بودم من به رفقا به دوستان به آشنایان به خانواده به اقوام دل خوش کرده بودم واز عشق تو بی خبر بودم و از بزرگی تو بی خبر بودم من غافل بودم چرا؟

خدایا من به وحدانیتت ، من به بزرگی ، من به رئوفتت ، من به وعده های تو ایمان داشتم ولی چه کنم که شیطان دروجودم رخنه کرده بود و من را از یاد توغافل می کرد خدایا شیطان را از ما دور کن ، خدایا غفلت را از ما دور کن ، خدایا ما به قیامت تو و روز معاد تو و به پیامبر تو نبوت تو و به امامات امامان تو ایمان داریم خدایا به توحید تو به واحد بودن تو به قدرت تو به مهربانی تو به بزرگی و توانایی تو و به تمام خوبیها ی تو ایمان و اعتقاد داریم شما هم دست ما را بگیر شما هم ما را هدایت کن ، شما هم به ما اراده بده که گناه نکنیم خدایا متوسل میشوم به زیارت عاشورا خدایا متوسل میشوم به حضرت زهرا

خدایا از من آهی از تو نگاهی

خدایا ماه رجب بگذشت و من از خود نگذشتم پس تو از ما بگذر ، خدایا موهایم سفید شد محاسنم سفید شد عمری را پشت سرگذاشتم بدنم ضعیف شد چشمانم ضعیف شد توان جسمانیم کم شد ولی بیدار نشدم غافل بودم غفلت سرپایم را فرا گرفته بود چه کنم امیدم به مولایم است تنها و تنها امید به تو دارم ای پروردگار جهانیان فقط به بخشندگی به مهربانی تو به بزرگی تو فکر می کنم و امیدوار می شوم ای خدای بزرگ دستم را بگیر رسوایم مکن آبرویم را مریز تو ستارالعیوب هستی تو پوشاننده عیبها هستی

خاطرات و نوشته ها

IMAGE

 خاطرات برادر حجت عالی  هوالشاهد برادری.... بعد از سی...


ادامه مطلب ...

IMAGE

عباس کنار دجله پس از عملیات خیبر درسال ۶۲ وشهادت حاج...


ادامه مطلب ...

IMAGE

  روز سوم عملیات والفجر ۸ بود که داخل خاک عراق شده...


ادامه مطلب ...

IMAGE

 گردان اعزامي بسيج مريوان سال 1359   شهید سید یوسف کابلی...


ادامه مطلب ...

IMAGE

گرچه کربلای 4 به ظاهر عملیاتی ناموفق بود اما مطلعی بود...


ادامه مطلب ...

برنامه-هئیت ((((با عرض تقدير و تشكر از زحمات بي شائبه و خدمات ارزنده  دوستان بزرگوار آقایان حمید علوی ،حسین اختراعی ،اسماعیل فتخانی ، ابراهیم ملک لو  چه مادي و معنوي  در یاری رساندن ادامه سایت ،آرزوي موفقيت براي اين بزرگواران را از درگاه ايزد منان خواستارم.))) )            
JSN Mico is designed by JoomlaShine.com